این انصارالحسین علیه السلام(5)؟
شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۳۰ ب.ظ
نافع بن هلال بجلی رحمة الله علیه
جریان بستن آب به روى امام علیه السّلام و یارانش و اقدام نافع
نامه اى بدین شرح از عبید الله بن زیاد به عمر بن سعد رسید:«بین حسین و یارانش و آب حائل شو، مگذار قطرهاى از آن بچشند همانگونه که با أمیر المؤمنین عثمان آن مرد متقى و زکّى و مظلوم معامله شد! أبى مخنف مىگوید سلیمان بن راشد از حمید بن مسلم ازدى برایم نقل کرده است که عمر بن سعد، عمرو بن حجّاج را با پانصد اسب سوار فرستاد تا در شریعه [آبشخور] مستقر گردیده و مانع شدند حسین [علیه السّلام] و یارانش حتى یک قطره از آن آب را بنوشند، این جریان سه روز قبل از کشته شدن حسین [علیه السّلام] بود!» وقتى تشنگى حسین و یارانش شدّت یافت برادرش عباس بن على بن ابى طالب را خواست و با سى اسب سوار و بیست پیاده همراه با بیست مشک به طرف شریعه فرستاد؛ آنها آمدند تا این که شبانگاه به آب نزدیک شدند، نافع بن هلال جملى پرچم به دست، پیشاپیش آنها حرکت مىکرد عمرو بن حجّاج زبیدى گفت: اى مرد کیستى؟ [نافع گفت: نافع بن هلال] عمرو گفت: چرا اینجا آمدى؟ هلال گفت:آمدهایم تا از این آبى که ما را از آن منع کردهاید بنوشیم. عمرو گفت: بنوش، گوارایت باشد. هلال گفت: نه، و الله قطرهاى از آن نمىنوشم در حالى که حسین و اصحابش تشنهاند. آنگاه اشارهاى کرد و اصحاب حسین یکباره جلوى عمرو ظاهر شدند.عمرو گفت: به هیچ وجه اینها نمىتوانند آب بنوشند، اصلا ما اینجا قرار گرفتهایم تا آب را بر آنها ببندیم.همین که سربازان نافع به نافع نزدیک شدند، به آنان گفت: مشکهایتان را پر کنید! سربازان هم یورش آورده مشکهایشان را پر کردند. اینجا عمرو بن حجاج و یارانش به سویشان حمله بردند، ولى عباس بن على و نافع بن هلال جلویشان را سد کردند، بعد به یاران خویش پیوستند و گفتند بروید؛ ولى خودشان ایستادند، عمرو بن حجاج و یارانش هم بار دیگر برگشتند. دو گروه اندکى یکدیگر را تعقیب کردند تا اینکه در نهایت اصحاب حسین [علیه السّلام] مشکها را به حسین [علیه السّلام] رساندند.آن شب نافع بن هلال یکى از یاران عمرو بن حجّاج را با نیزه زخمى کرده بود، که بعدا جاى زخم چرکین شد و او مرد. او اولین کشته سپاه عبید الله بود که آن شب مجروح شده بود.
روز عاشورا و شهادت نافع
نافع بن هلال از لشکر امام حسین ع بیرون آمده رجز مىخواند و مىگفت من پسر هلال بجلى و بر دین علیّم و از جانب پسر سعد، مزاحم بن حریث بمبارزه آمد و مىگفت من بدین عثمانم نافع گفت چنین نیست بلکه تو بر دین شیطانى و بر او حمله آورده او را کشت.عمرو بن حجاج که دید ممکن است تمام لشکریانش بهمین وسیله از پاى درآیند و شکست متوجه آنان شود یاران خود را مخاطب ساخته گفت اى مردم احمق میدانید با چه کسانى نبرد مىکنید؟
با دلاوران مصر یعنى گردان شهیر شهر و آنها که خود را براى هر گونه پیشآمد مهیا کرده و از مرگ هراسى ندارند مىجنگید هیچ یک از شما نباید بمبارزه با آنان برآئید زیرا عده آنها اندکست و بزودى از پاى خواهند افتاد و سوگند بخدا اگر آنها را هدف سنگها قرار ندهید بدست شما بقتل خواهند رسید و بالاخره نظرش به آن بود که همه با هم بیاران حسین ع حمله بیاورید.پسر سعد رأى او را پسندید بمأمورى دستور داد تا بلشکریان اخطار کند یک یک بمیدان مبارزه نروند.
نافع بن هلال جملى نام خودش را روى چوبه تیرش نوشته بود، لذا تیرهائى که پرتاب مىکرد نشاندار بودند مىگفت: «من جملى هستم، بر دین على هستم» دوازده تن از یاران عمر بن سعد را به قتل رساند. [ولى در نهایت خودش مجروح شد] و بازوانش شکست، شمر بن ذى الجوشن با دار و دستهاش او را اسیر کرده [به میان لشکر] هدایت کرده و به عمر بن سعد رساندند، [در حالى که] خون از محاسنش جارى بود! عمر بن سعد گفت: واى بر تو، آى نافع! چه چیز موجب شد که با خودت چنین بکنى؟! [نافع] گفت: پروردگارم مىداند چه نیّتى دارم، و الله غیر از آنان که مجروح ساختهام دوازده تن از شما را به قتل رساندهام و از این مجاهدهام خود را ملامت
نمىکنم. اگر ساعد و بازویى برایم مىماند نمىتوانستید مرا اسیر کنید! شمر [به عمر بن سعد] گفت: خدا سلامتت بدارد او را بکش! عمر بن سعد گفت: اگر مىخواهى [تو] بکش! شمر شمشیرش را از غلاف بیرون آورد.نافع گفت: و الله اگر از مسلمانان بودى برایت سنگین بود که خدا را در حالى که دستت به خون ما آلوده است ملاقات کنى! الحمد لله که مرگ ما را بدستهاى شرورترین مخلوقاتش قرار داده! [پس از این گفتار] [شمر] او را کشت [رحمت خدا بر او باد.]
منابع
1)ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ ص129و130و174، 1جلد، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.
2)مفید، محمد بن محمد - ساعدى خراسانى، محمد باقر، الإرشاد للمفید / ترجمه ساعدىص454و455، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1380 ش.
۹۲/۰۷/۱۳