این انصارالحسین علیه السلام(3)؟
مسلم بن عوسجه رحمه الله علیه
در شب عاشورا در جواب برداشتن بیعت از جانب امام حسین علیه السلام مسلم بن عوسجه أسدى برخاست و گفت: اگر ما شما را رها کنیم در مورد اداء حق شما چه عذرى پیش خدا بیاوریم؟ قسم بخدا! اگر نیزهام در سینهشان بشکند و با شمشیرم آن قدر آنها را بزنم که دسته شمشیر از دستم رها شود، از شما جدا نخواهم شد.اگر سلاحى با من نباشد تا با آن با آنها بجنگم پیش روى شما به سویشان سنگ پرتاب خواهم کرد تا با شما بمیرم! سعید بن عبد الله حنفى گفت: قسم بخدا، تو را رها نخواهم کرد تا خدا بداند که ما در زمان غیبت رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از شما محافظت کردهایم، و الله اگر بدانم کشته مىشویم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده مىشوم و سپس تکه تکه مىگردم و این عمل هفتاد بار با من انجام مىشود از شما جدا نمىشوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم، چگونه چنین نکنم در حالى که این کشته شدن بیش از یک بار نیست ولى بزرگى و کرامتى را به دنبال دارد که هرگز از بین نخواهد رفت!
شهادت مسلم بن عوسجة
هنگامى که عبد الرحمن بجلى و مسلم بن عبد الله ضبّابى [از اصحاب عمرو بن حجّاج، مسلم بن عوسجه را کشتند] یاران عمرو بن حجاج فریاد زدند: مسلم بن عوسجه أسدى را کشتیم! بعد عمرو بن حجّاج و همراهانش برگشتند و گرد و غبار فرو نشست ناگاه [اصحاب حسین علیه السّلام] دیدند مسلم بن عوسجه بر زمین افتاده است. حسین [علیه السّلام] به طرف [مسلم] رفت او نفسهاى آخرش را مىزد، فرمود: اى مسلم بن عوسجه پروردگارت تو را رحمت کند. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»، برخى از آنان به عهد خویش وفا کرده و برخى به انتظار [شهادت] نشستهاند، و از عهد خویش دست برنداشتهاند» حبیب بن مظاهر نزدیک [مسلم] آمد و گفت: از دست رفتن تو برایم سخت استاى مسلم، مژده باد تو را به بهشت. مسلم هم با صداى ضعیف گفت: خدا شما را به خیر بشارت بدهد.حبیب گفت: من مىدانم که همین الآن به شما مىپیوندم وگرنه دوست داشتم هر کارى را که وصیت مىکردى به خاطر پیوند خویشاوندى و دیانتى که بین ماست برایت آنگونه که در خور شأن شماست انجام مىدادم.
[مسلم] با دستش به حسین [علیه السّلام] اشاره کرد و به حبیب گفت: من شما را به او وصیت مىکنم تا در کنارش کشته شوى [یعنى تا پاى مرگ حسین را رها نکنى.] [حبیب] گفت: به پروردگار کعبه قسم این کار را انجام خواهم داد.
چیزى نگذشت که [مسلم] روى دستهاى [یاران حسین علیه السّلام] جان سپرد. [خدا رحمتش کند.] کنیز [مسلم] فریاد کشید: واى اى فرزند عوسجه! واى اى آقاى من!
ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ ص139,167، 1جلد، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.