شور

پایگاه اطلاع رسانی ذاکر الزینب (سلام الله علیها) سید جلال میرعسگری

شور

پایگاه اطلاع رسانی ذاکر الزینب (سلام الله علیها) سید جلال میرعسگری

ارباب من!
تقصیر تو شد اگر گرفتار شدم
قلاده به گردن نزدی هار شدم

این انصار الحسین علیه السلام(4)؟

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۶ ق.ظ

حر بن یزید ریاحی رحمة الله علیه

توبه حرّ بن‏ یزید ریاحى‏

 وقتى عمر بن سعد [قصد] حمله کرد، حرّ بن یزید به او گفت: خدا سلامتت بدارد! مى‏خواهى با این مرد بجنگى؟
 [عمر] گفت: و الله جنگى که اقلّش این باشد که سرها جدا گردیده، دست‏ها بیفتند! [حرّ] گفت: آیا هیچ‏یک از پیشنهادهایى که [حسین علیه السّلام‏] عرضه کرده شما را راضى نمى‏کند؟عمر بن سعد گفت: چرا و الله اگر کار به دست من بود مى‏پذیرفتم، ولى أمیر تو [عبید الله‏] نپذیرفت. [بعد از این گفتگو] [حرّ] به گوشه‏اى از لشکر رفت، مردى از قومش هم با او بود که قرّة بن قیس نام داشت. [حرّ] گفت: اى قرّة! آیا امروز اسبت را آب داده‏اى؟ [قرة] گفت: نه، [حرّ] گفت: آیا مى‏خواهى سیرابش کنى؟ [قرّة] مى‏گوید: و الله گمان کردم او قصد دارد [از لشکر] دور شود و در جنگ شرکت نکند، ولى نمى‏خواهد من [این صحنه‏] را مشاهده کرده و بر علیه او به بالا گزارش بدهم، [من در جواب سؤالش‏] به او گفتم: [نه‏] آبش نداده‏ام، مى‏روم تا آبش بدهم. در نتیجه از کنار او جدا شدم، ولى بخدا قسم اگر او بمن مى‏گفت چه قصدى دارد با وى نزد حسین [علیه السّلام‏] مى‏رفتم. [حرّ] اندک اندک به حسین [علیه السّلام‏] نزدیک مى‏شد. مردى از قوم حرّ که مهاجر بن أوس نام داشت به وى گفت: پسر یزید! چه قصدى دارى؟ آیا مى‏خواهى حمله بکنى؟ [حرّ] ساکت ماند و حالتى شبیه به تب و لرز بر او عارض شد.[مهاجر] گفت: پسر یزید! و الله حالت تو [آدم‏] را به شک مى‏اندازد. بخدا هرگز تو را در جایى با این وضعى که الآن مى‏بینم مشاهده نکرده‏ام، آیا مى‏خواهى حمله بکنى؟ اگر به من گفته مى‏شد شجاعترین مرد أهالى کوفه کیست از شما تجاوز نکرده‏ [دیگرى را معرفى نمى‏کردم‏]، حالا این چه حالى است که در شما مى‏بینم!؟  [حرّ] گفت: به خدا قسم من خودم را بین بهشت و جهنم مخیّر مى‏بینم! و الله چیزى را بجاى بهشت بر نمى‏گزینم و لو اینکه قطعه‏قطعه گردیده و آتش زده شوم! سپس به اسبش لگدى زد و به حسین [علیه السّلام‏] ملحق شد و به [آن حضرت‏] گفت: اى پسر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم! من همان مصاحبى هستم که مانع از بازگشت‏تان شده‏ام و در راه، شما را همراهى کرده زیر نظر گرفته‏ام و [سرانجام‏] در این مکان شما را وادار به توقف کرده‏ام. قسم به خدایى که هیچ معبودى غیر از او نیست هرگز گمان نمى‏کردم این قوم [یعنى سپاه عمر سعد پیشنهادى‏] را که به آنان ارائه مى‏دهى رد کرده و بدان ترتیب اثر نخواهند داد. با خودم گفتم: باکى نیست در پاره‏اى از امور از اینها [سپاه عبید الله‏] اطاعت مى‏کنم، تا تصور نکنند من از فرمان آنان سرپیچى کرده‏ام، بعد آنها پیشنهادهایى را که حسین بدان‏ها ارائه مى‏دهد مى‏پذیرند.بخدا اگر گمان مى‏کردم آنها پیشنهادهاى شما را نمى‏پذیرند چنین کارى را مرتکب نمى‏شده‏ام، [در بین راه مانع بازگشت شما نمى‏شدم و دست از تعقیبتان مى‏کشیدم و شما را در اینجا وادار به توقف نمى‏کردم.] اکنون در حالى که به خاطر عمل خویش از درگاه پروردگار آمرزش مى‏طلبم و مى‏خواهم با جانم شما را یارى کنم تا پیش رویتان بمیرم، نزد شما آمده‏ام، آیا این را به عنوان توبه‏ام مى‏پذیرى؟! [امام علیه السّلام‏] فرمود: بله، خدا توبه‏ات را بپذیرد و تو را ببخشد، نام تو چیست؟  [حرّ] گفت: من حرّ بن یزید هستم! فرمود: همانگونه که مادرت تو را نامیده تو آزاده‏اى، به امید خدا در دنیا و آخرت آزاده باشى [از اسب‏] پائین بیا.
 [حرّ] گفت: سواره‏ام برایتان بهتر از پیاده‏ام مى‏باشد، ساعتى بر روى اسب با آنها مى‏جنگم و آخر کار [بالاخره‏] فرود مى‏آیم! حسین [علیه السّلام‏] فرمود: آنچه به نظرت مى‏رسد انجام بده.

خطبه حرّ بن یزید ریاحى‏

  حرّ پس از کسب اجازه از امام علیه السّلام روبروى یاران خودش [یعنى آن هزار نفرى که در لشکر عمر بن سعد تحت فرمانش بودند] رفت و گفت: آى قوم! آیا هیچ‏یک از پیشنهادهایى را که حسین به شما ارائه داده است نمى‏پذیرید؟ تا خداوند شما را از ابتلاء به جنگ و قتال با او مصون بدارد! [مردم‏] گفتند: این امیر [ما]، عمر بن سعد است با او صحبت کن.لذا سخنانى شبیه به آنچه سابقاً به عمر بن سعد و یاران تحت فرمانش گفته بود [بار دیگر] به عمر بن سعد گفت.عمر [بن سعد] گفت: من تلاش و کوشش خود را کرده‏ام، اگر راهى براى پذیرش پیشنهاد [حسین‏] مى‏یافتم مى‏داده‏ام.[حرّ] گفت: آى اهل کوفه! مرگ بر مادران شما! که [حسین‏] را دعوت کرده ولى وقتى نزدتان آمد او را تسلیم دشمن نموده‏اید! گمان مى‏کردید جانتان را فداى او خواهید کرد! ولى بعد روبرویش ایستادید تا او را بکشید! به جانش چنگ زده گلویش را گرفته، از هر سو او را احاطه کرده‏اید. نگذاشتید در سرزمین پهناور خدا به جایى برود و با اهل بیتش در أمان بماند، او همچون اسیرى در دست‏هاى شما قرار گرفته است! نه قادر است نفعى به خود برساند و نه ضررى را از خویش دور کند. او و بچه‏ها و زنان و یارانش را از [آشامیدن‏] آب فراتى که یهود و مجوس و نصرانى آن‏را مى‏نوشند و خوکها و سگهاى عراق در آن تمرغ‏ «1» مى‏کنند، منع کرده‏اید.اینک تشنگى آنها را از پاى در آورده است، بعد از محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم با ذرّیّه‏اش چه بدرفتار کرده‏اید! اگر توبه نکنید و دست از کارى که در این روز و ساعت انجام مى‏دهید برندارید، خدا به روز تشنگى سیرابتان نخواهد کرد.در این هنگام مردى از آنان به حرّ حمله برد و تیرى به سویش پرتاب کرد [و حرّ سخنانش را قطع کرد آنگاه‏] نزد حسین علیه السّلام بازگشت و جلوى آن حضرت ایستاد.

شهادت حرّ بن‏ یزید ریاحى‏

 حرّ [به میدان‏] آمد و شروع به رجز خواندن کرد مى‏گفت: من حرّ مهمان‏نوازم که‏این لشکر انبوه را با شمشیر خواهم زد. [این لشکر را] به دفاع از کسى که در سرزمین منى و خیف بوده [مى‏کوبم‏] و به آنان ضربه مى‏زنم و [در این کار] هیچ گونه ستمى به نظرم نمى‏رسد.
و همچنین [به شعر] مى‏گفت: سوگند که من تا آنان را نکشم، کشته نخواهم شد.
 [هرگز به آنان پشت نخواهم کرد] امروز زخمى از آنان به پشت من نخواهد رسید. با شمشیرم به آنان ضربه‏اى برنده خواهم زد، در حالى که نه روى خود را بر مى‏گردانم و نه خواهم ترسید. [زهیر بن قین همراه حرّ به میدان آمده بود، آن دو] جنگ سختى بپاکردند، وقتى یکى از آن دو حمله مى‏کرد و درگیرى شدت مى‏گرفت، دیگرى یورش مى‏برد و او را رهایى مى‏داد. آن دو ساعتى به همین منوال جنگیدند، بعد پیاده نظام [دشمن‏] بر حرّ بن یزید یورش بردند و حرّ کشته شد. [رحمت خدا بر او باد.]

ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ ص155و156و157و158و171و172، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۰۸
عبد الحسین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
&lt;!--Traffic Exchange persianrank.ir --&gt; &lt;iframe src="http://persianrank.ir/srank.php?usrid=94837" width=0 height=0 style="hidden" frameborder=0 marginheight=0 marginwidth=0 scrolling=no &gt;&lt;/iframe&gt; &lt;!--Traffic Exchange persianrank.ir --&gt;