به مناسبت ایام زیارتی خاص آقا امام رضا علیه السلام سبک واحد زیر تقدیم می گردد.جهت دریافت به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید.
به مناسبت ایام زیارتی خاص آقا امام رضا علیه السلام سبک واحد زیر تقدیم می گردد.جهت دریافت به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید.
در شب عاشورا در جواب برداشتن بیعت از جانب امام حسین علیه السلام مسلم بن عوسجه أسدى برخاست و گفت: اگر ما شما را رها کنیم در مورد اداء حق شما چه عذرى پیش خدا بیاوریم؟ قسم بخدا! اگر نیزهام در سینهشان بشکند و با شمشیرم آن قدر آنها را بزنم که دسته شمشیر از دستم رها شود، از شما جدا نخواهم شد.اگر سلاحى با من نباشد تا با آن با آنها بجنگم پیش روى شما به سویشان سنگ پرتاب خواهم کرد تا با شما بمیرم! سعید بن عبد الله حنفى گفت: قسم بخدا، تو را رها نخواهم کرد تا خدا بداند که ما در زمان غیبت رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از شما محافظت کردهایم، و الله اگر بدانم کشته مىشویم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده مىشوم و سپس تکه تکه مىگردم و این عمل هفتاد بار با من انجام مىشود از شما جدا نمىشوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم، چگونه چنین نکنم در حالى که این کشته شدن بیش از یک بار نیست ولى بزرگى و کرامتى را به دنبال دارد که هرگز از بین نخواهد رفت!
هنگامى که عبد الرحمن بجلى و مسلم بن عبد الله ضبّابى [از اصحاب عمرو بن حجّاج، مسلم بن عوسجه را کشتند] یاران عمرو بن حجاج فریاد زدند: مسلم بن عوسجه أسدى را کشتیم! بعد عمرو بن حجّاج و همراهانش برگشتند و گرد و غبار فرو نشست ناگاه [اصحاب حسین علیه السّلام] دیدند مسلم بن عوسجه بر زمین افتاده است. حسین [علیه السّلام] به طرف [مسلم] رفت او نفسهاى آخرش را مىزد، فرمود: اى مسلم بن عوسجه پروردگارت تو را رحمت کند. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»، برخى از آنان به عهد خویش وفا کرده و برخى به انتظار [شهادت] نشستهاند، و از عهد خویش دست برنداشتهاند» حبیب بن مظاهر نزدیک [مسلم] آمد و گفت: از دست رفتن تو برایم سخت استاى مسلم، مژده باد تو را به بهشت. مسلم هم با صداى ضعیف گفت: خدا شما را به خیر بشارت بدهد.حبیب گفت: من مىدانم که همین الآن به شما مىپیوندم وگرنه دوست داشتم هر کارى را که وصیت مىکردى به خاطر پیوند خویشاوندى و دیانتى که بین ماست برایت آنگونه که در خور شأن شماست انجام مىدادم.
[مسلم] با دستش به حسین [علیه السّلام] اشاره کرد و به حبیب گفت: من شما را به او وصیت مىکنم تا در کنارش کشته شوى [یعنى تا پاى مرگ حسین را رها نکنى.] [حبیب] گفت: به پروردگار کعبه قسم این کار را انجام خواهم داد.
چیزى نگذشت که [مسلم] روى دستهاى [یاران حسین علیه السّلام] جان سپرد. [خدا رحمتش کند.] کنیز [مسلم] فریاد کشید: واى اى فرزند عوسجه! واى اى آقاى من!
ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ ص139,167، 1جلد، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.
پیوستن زهیر بن قین به امام حسین علیه السّلام
مردى از بنى فزارة مىگوید: ما با زهیر بن قین بجلى بودیم، هنگامى که از مکه حرکت کرده بودیم همراه حسین [علیه السّلام] راه مىرفتیم، [ولى از اینکه با [حسین علیه السّلام] در یک منزل همنشین شویم بشدت پرهیز مىکردیم] به طورى که هیچ چیزى نزدمان مبغوضتر از این نبود که با حسین علیه السّلام در یک منزل فرود بیاییم. از این رو وقتى حسین [علیه السّلام] در حرکت بود زهیر جلو مىافتاد، [این روند ادامه داشت] تا اینکه در جایى فرود آمدیم که هیچ چارهاى جز منزل کردن در کنار [حسین علیه السّلام] نداشتهایم، لذا حسین [علیه السّلام] در گوشهاى و ما در گوشه دیگرى منزل کردیم، هنگامى که ما بر سر سفره غذا نشسته بودیم فرستاده حسین آمد، سلام کرد و داخل شد، گفت: زهیر بن قین؛ ابى عبد الله حسین بن على مرا پى شما فرستاده، تا نزد او بیایى، [ناگاه] همگى هر چه در دست داشتیم به زمین انداختیم [و میخکوب شدیم] گویى پرندهاى بر سرمان نشسته بود!دلهم بنت عمرو، همسر زهیر بن قین گفت: من به [زهیر] گفتم: پسر رسول الله دنبالت مىفرستد تو [سرباز مىزنى] نمىروى! سبحان الله! برو صحبتش را بشنو بعد برگرد.زهیر بن قین نزد [حضرت] آمد، ولى چیزى نگذشت که با چهرهاى بشّاش و درخشان بازگشت. و به همراهانش گفت: هر کس مىخواهد، دنبال من بیاید وگرنه این آخر همراهى و دیدار ما با یکدیگر است! لکن حدیثى را برایتان نقل کنم! ما در بلنجر [قفقاز] جنگ مىکردیم که خداوند پیروزى را نصیبمان کرد و غنایمى به دست آوردیم. سلمان باهلى گفت: آیا از پیروزىاى که خدا نصیبتان کرد و غنایمى که به دست آوردید شاد و خوشحال شدید؟گفتیم: بله، [سلمان] گفت: [روزى که] جوانان آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را یافتید از جنگ در رکابشان بیش از غنایمى که به دست آوردید مسرور و شادمان باشید. امّا من [زهیر]، شما را به خدا مىسپارم! بعد به همسرش گفت: تو را طلاق مىدهم نزد خانوادهات برو، دوست ندارم به واسطه من به شما چیزى جز خیر برسد.
ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد،ص99. مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش
سخنی زیبا از زهیر در شب عاشورا در جواب برداشتن بیعت از طرف امام حسین علیه السلام
زهیر بن قین گفت: و الله دوست داشتم کشته مىشدم، سپس دوباره زنده شده
بعد کشته مىشدم، تا جائى که هزار بار اینچنین کشته مىشدم، تا خداوند بدین
وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان أهل بیت شما دور مىگردانید!
هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، 2جلد، الهادى - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق.
خطبه زهیر بن قین در روز عاشورا در برابر لشگر کوفه
[آنگاه] زهیر بن قین بر اسبى که دمى پرمو داشت سوار شد و سر تا پا مسلح، بیرون آمد و گفت: اى مردم کوفه! شما را به عذاب خدا هشدار مىدهم. وظیفه مسلمان این است که خیر خواه برادر مسلمانش باشد. تا زمانى که بین ما و شما شمشیر حاکم نشود، با هم برادریم، دین واحد داشته، امت واحدى به حساب مىآئیم. لذا سزاوار پند و اندرز ما هستید ولى زمانى که شمشیر به میان آمد این ارتباط قطع مىشود، ما امّتى و شما امّتى دیگر خواهید شد.خداوند ما و شما را بوسیله فرزندان پیامبرش محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آزموده است، تا ببیند ما و شما با آنان چگونه معامله مىکنیم، ما شما را به یارى آنها و جدایى از این طغیانگر [عبید الله بن زیاد] دعوت مىکنیم، شما از آن دو [عبید الله و پدرش زیاد] در تمام دوران سلطنتشان غیر از بدى ندیدهاید [آنها] چشمهایتان را [از کاسه] بیرون مىآوردند، دستها و پاهایتان را مىبریدند، شما را شکنجه مىکردند و بر تنه درخت خرما مىآویختند، بزرگواران و قاریان قرآنتان مثل حجر بن عدى و یارانش، هانى بن عروة و امثالش را مىکشند.در این هنگام [سپاهیان دشمن] وى را دشنام دادند و از عبید الله بن زیاد شپاسگزارى کرده و برایش دعا نمودند، گفتند: بخدا قسم تا زمانى که دوست تو و همراهانش را به قتل نرسانیم یا وى را با یارانش در حال تسلیم نزد عبید الله نبریم دست بر نخواهیم داشت! [زهیر] گفت: بندگان خدا! فرزند فاطمه رضوان الله علیها به دوست داشتن و کمک سزاوارتر از پسر سمیّه است، «1» اگر یارانشان نمىکنید پناه بر خدا از اینکه آنهارا به قتل برسانید، این مرد [حسین علیه السّلام] را با پسر عمویش یزید بن معاویه آزاد بگذارید، [در کار او و یزید دخالت نکنید] قسم بجانم اگر حسین را هم به قتل نرسانید، یزید از شما راضى خواهد شد، و به همین اندازه که از او اطاعت کردید [و دست از یارى حسین بر داشتید و خود را براى جنگ با حسین آماده کرده اید] اکتفا خواهد نمود. [در این هنگام] شمر بن ذى الجوشن به طرف زهیر تیرى انداخت و گفت: ساکت باش، خدا صدایت را خفه کند. با کثرت کلامت ما را خسته کرده اى.زهیر [در پاسخش] گفت: اى پسر کسى که بر پاشنههاى پایش ادرار مىکرد! من با تو سخن نمىگویم. [بىتردید] تو یک حیوانى! بخدا قسم گمان نمىکنم دو آیه از کتاب خدا را بدرستى بدانى! عذاب سخت و خوارى و خفت روز قیامت بر تو بشارت باد! شمر گفت: خداوند تو و رفیقت [منظور حسین علیه السّلام] را همین الآن به قتل خواهد رساند! [زهیر] گفت: آیا مرا از مرگ مىترسانى! و الله مردن در کنار او [حسین علیه السّلام] نزد من از [حیات] جاودانه در کنار شما محبوبتر است.
آنگاه [زهیر] رو به مردم کرد و با صداى بلند گفت: بندگان خدا! این [مرد] بد اخلاق و تندخو و امثالش شما را در دینتان فریب ندهند، و الله شفاعت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلم شامل حال آنها که خون فرزندان و خاندان پیامبر را ریختهاند و کسانى را که به این خاندان یارى رسانده و از حریم آنها دفاع کردند را کشتهاند، نخواهد شد.[در این هنگام] مردى [زهیر] را صدا زد و گفت: أبا عبد الله به شما مىگوید: بیا، قسم بجانم همانگونه که مؤمن آل فرعون قوم خویش را نصیحت کرده و به خوبى از آنان دعوت نمود، شما [هم] آنها را نصیحت کرده و بخوبى از آنان دعوت نمودهاى، اگر نصیحت و ابلاغ، نفعى برساند!
ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد، ص153.مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.
رفتن به میدان و شهادت
زهیر بن قین براى کارزار قیام نمود و رجزى را خواند که مطلع آن این است:
1- انا زهیر و انا بن القین اذ ودکم بالسیف عن حسین
1- یعنى من زهیرم که پر قین میباشم و شما را بوسیله شمشیر از امام حسین دور میکنم 2- حقا که حسین یکى از دو سبط امت و از عترت نیکو و با تقوا و شایسته است 3- این رسول خدا است بدون دروغ. من شما را با شمشیر میزنم و هیچ عیبى نمىبینم. اى کاش جان من دو قسمت شده بود. محمّد بن ابو طالب میگوید:
زهیر قتال کرد تا تعداد یک صد و بیست نفر از دشمنان را کشت. سپس کثیر بن عبد اللَّه شعبى و مهاجر بن اوس تمیمى بر او حمله کردند و شهیدش نمودند. امام حسین فرمود: زهیر از پاى در آمد! زهیر از رحمت خدا دور مباد! خدا قاتل تو را لعنت کند. خدا آن افرادى را که بصورت بوزینه و خوک در آمد لعنت کند.چ
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - نجفی، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)،ص41.1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: سوم، 1364 ش.
بعد از هلال بن نافع جوانى براى جهاد در راه خدا خروج کرد که پدرش در میدان کارزار شهید شده بود و مادرش همراهش بود. مادرش به وى گفت: اى پسرک عزیزم! برخیز و در جلو روى پسر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله جهاد کن! هنگامى که قیام کرد امام حسین علیه السلام فرمود: این جوانى است که پدرش کشته شده، شاید مادرش راضى نباشد او خروج کند. آن جوان گفت: مادرم این دستور را بمن داده است آن جوان رجزى خواند که مطلع آن این است:
1- امیرى حسین و نعم الامیر سرور فؤاد البشیر النذیر
1- یعنى امیر من امام حسین است که خوب امیرى میباشد حسین سرور قلب پیغمبر خدا است که بشارت دهنده به بهشت و ترساننده از جهنم است 2- على و فاطمه پدر و مادر امام حسینند. آیا نظیر حسین کسى را دارید 3- حسین داراى طلعتى است مثل آفتاب درخشان و داراى پیشانى است نظیر ماه منیر.
سپس بقدرى جهاد کرد تا شهید شد و سرش را بریدند و بسوى لشکر امام حسین علیه السلام انداختند مادرش سر او را برداشت و گفت: اى پسر عزیزم احسنت! اى سرور قلب من! اى نور چشم من! آنگاه آن سر را بطرف لشکر ابن سعد انداخت. آن سر به مردى اصابت کرد و او را کشت. آن زن عمود خیمه وى را بر گرفت و در حالى به لشکر دشمن حمله کرد که این رجز را میخواند:
1- انا عجوز سیدى ضعیفة خاویة بالیة نحیفة
2- اضربکم بضربة عنیفة دون بنى فاطمة الشریفة
1- یعنى اى آقاى من! من پیرزنى ضعیف و خمیده و پوسیده و نحیف میباشم 2- من شما را بوسیله ضربتى سخت براى یارى کردن فرزندان فاطمه شریفه میزنم. در کتاب: مناقب مینویسد: بعد از آن جوان جنادة بن حارث انصارى براى مبارزه خروج نمود و این رجز را میخواند:
1- انا جناد و انا بن الحارث لست بخوار و لا بناکث
2- عن بیعتى حتى یرثنى وارث الیوم شلوى فی الصعید ماکث
زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 45
1- یعنى من جنادهام. من پسر حارث هستم. من سست و خائف و پیمان شکن نیستم 2- من از بیعت خود دست بر نمىدارم تا شهید شوم و وارثى از من ارث ببرد.
امروز کالبد و جنازه من روى زمین خواهد بود. سپس همچنان جهاد نمود تا شهید شد- رحمت اللَّه علیه. پس از جناده فرزندش عمرو براى مبارزه قیام کرد و رجزى را خواند که مطلع آن این است:
اضق الخناق من ابن هند و ارمه من عامه بفوارس الانصار
1- یعنى غضب و کار را بر پسر هند یعنى یزید سخت و او را در همین سال بوسیله سواران انصار تیر باران کن 2- و بواسطه مهاجرینى که نیزههاى خود را در میان گرد و غبار بوسیله خون کفار خضاب و رنگین نمودند 3- آن نیزهها در عهد حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله خضاب شدند. ولى امروز از خون تبهکاران خضاب خواهند شد. 4- امروز آن نیزهها از خون اراذل که قرآن را براى نصرت اشرار پشت سر انداختند خضاب میشوند 5- در جنگ بدر با شمشیرهاى برنده و نیزههاى مرگ بار براى خونخواهى آمده بودند. 6- بخدا که پروردگار من است من دائما بوسیله شمشیر تیز و مرگ آور ضربت بمردم فاسق میزنم 7- این فداکارى بر من که از قبیله ازد هستم در هر روزى که زد و خورد در کار باشد واجب و لازم است. پس از عمرو- بن جناده عبد الرحمن بن عروه براى جهاد قیام کرد و رجزى خواند که مطلع آن این است:
1- قد علمت حقا بنو غفار و خندف بعد بنى نزار
1- یعنى حقا که قبیله غفار و قبیله خندف و بنى نزار میدانند 2- که من حتما گروه نابکاران را بوسیله هر شمشیر بران و مرگ بارى خواهم زد 3- اى گروه! بوسیله شمشیر تیز و نیزه مرگ آور از فرزندان افراد خوب دفاع کنید! سپس بقدرى جهاد کرد تا شهید شد. رحمت خدا بر او باد!
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - نجفی، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)ص44، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: سوم، 1364 ش.