شور

پایگاه اطلاع رسانی ذاکر الزینب (سلام الله علیها) سید جلال میرعسگری

شور

پایگاه اطلاع رسانی ذاکر الزینب (سلام الله علیها) سید جلال میرعسگری

ارباب من!
تقصیر تو شد اگر گرفتار شدم
قلاده به گردن نزدی هار شدم

زیر پا رفت ولی برده چو یک مور نشد              قامتش خم به قبول سخن زور نشد
سال ها میشود از تشنگی اش میگذرد          روضه و ماتم او کهنه و مهجور نشد
بوی سیب از بدنش گشت هویدا،انگار            احتیاجی نه به سدر و نه به کافور نشد
موقع دفن که اعضای تنش جمع شدند           عجب است قالب کل بدنش جور نشد
آری انگشت ندارد،به گمانم شاید                 دل انگشت ز انگشتر او دور نشد
راس او گشت جدا از تن پاکش،اما               بر سر نی سر او چون مهِ بی نور نشد
لب به لب بود دل زینب کبری،از درد               شد کلیم و سخن از وادیه ی طور نشد
گفت:این دخترکان آینه ی زهرایند...              که رضا بر نظرِ دیده آن کور نشد
حال غرقند میان نگه مردم شام                   با دل خون و رئوسی که مستور نشد


سید جلال میرعسگری   1392/7/9

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۴:۱۴
عبد الحسین

حر بن یزید ریاحی رحمة الله علیه

توبه حرّ بن‏ یزید ریاحى‏

 وقتى عمر بن سعد [قصد] حمله کرد، حرّ بن یزید به او گفت: خدا سلامتت بدارد! مى‏خواهى با این مرد بجنگى؟
 [عمر] گفت: و الله جنگى که اقلّش این باشد که سرها جدا گردیده، دست‏ها بیفتند! [حرّ] گفت: آیا هیچ‏یک از پیشنهادهایى که [حسین علیه السّلام‏] عرضه کرده شما را راضى نمى‏کند؟عمر بن سعد گفت: چرا و الله اگر کار به دست من بود مى‏پذیرفتم، ولى أمیر تو [عبید الله‏] نپذیرفت. [بعد از این گفتگو] [حرّ] به گوشه‏اى از لشکر رفت، مردى از قومش هم با او بود که قرّة بن قیس نام داشت. [حرّ] گفت: اى قرّة! آیا امروز اسبت را آب داده‏اى؟ [قرة] گفت: نه، [حرّ] گفت: آیا مى‏خواهى سیرابش کنى؟ [قرّة] مى‏گوید: و الله گمان کردم او قصد دارد [از لشکر] دور شود و در جنگ شرکت نکند، ولى نمى‏خواهد من [این صحنه‏] را مشاهده کرده و بر علیه او به بالا گزارش بدهم، [من در جواب سؤالش‏] به او گفتم: [نه‏] آبش نداده‏ام، مى‏روم تا آبش بدهم. در نتیجه از کنار او جدا شدم، ولى بخدا قسم اگر او بمن مى‏گفت چه قصدى دارد با وى نزد حسین [علیه السّلام‏] مى‏رفتم. [حرّ] اندک اندک به حسین [علیه السّلام‏] نزدیک مى‏شد. مردى از قوم حرّ که مهاجر بن أوس نام داشت به وى گفت: پسر یزید! چه قصدى دارى؟ آیا مى‏خواهى حمله بکنى؟ [حرّ] ساکت ماند و حالتى شبیه به تب و لرز بر او عارض شد.[مهاجر] گفت: پسر یزید! و الله حالت تو [آدم‏] را به شک مى‏اندازد. بخدا هرگز تو را در جایى با این وضعى که الآن مى‏بینم مشاهده نکرده‏ام، آیا مى‏خواهى حمله بکنى؟ اگر به من گفته مى‏شد شجاعترین مرد أهالى کوفه کیست از شما تجاوز نکرده‏ [دیگرى را معرفى نمى‏کردم‏]، حالا این چه حالى است که در شما مى‏بینم!؟  [حرّ] گفت: به خدا قسم من خودم را بین بهشت و جهنم مخیّر مى‏بینم! و الله چیزى را بجاى بهشت بر نمى‏گزینم و لو اینکه قطعه‏قطعه گردیده و آتش زده شوم! سپس به اسبش لگدى زد و به حسین [علیه السّلام‏] ملحق شد و به [آن حضرت‏] گفت: اى پسر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم! من همان مصاحبى هستم که مانع از بازگشت‏تان شده‏ام و در راه، شما را همراهى کرده زیر نظر گرفته‏ام و [سرانجام‏] در این مکان شما را وادار به توقف کرده‏ام. قسم به خدایى که هیچ معبودى غیر از او نیست هرگز گمان نمى‏کردم این قوم [یعنى سپاه عمر سعد پیشنهادى‏] را که به آنان ارائه مى‏دهى رد کرده و بدان ترتیب اثر نخواهند داد. با خودم گفتم: باکى نیست در پاره‏اى از امور از اینها [سپاه عبید الله‏] اطاعت مى‏کنم، تا تصور نکنند من از فرمان آنان سرپیچى کرده‏ام، بعد آنها پیشنهادهایى را که حسین بدان‏ها ارائه مى‏دهد مى‏پذیرند.بخدا اگر گمان مى‏کردم آنها پیشنهادهاى شما را نمى‏پذیرند چنین کارى را مرتکب نمى‏شده‏ام، [در بین راه مانع بازگشت شما نمى‏شدم و دست از تعقیبتان مى‏کشیدم و شما را در اینجا وادار به توقف نمى‏کردم.] اکنون در حالى که به خاطر عمل خویش از درگاه پروردگار آمرزش مى‏طلبم و مى‏خواهم با جانم شما را یارى کنم تا پیش رویتان بمیرم، نزد شما آمده‏ام، آیا این را به عنوان توبه‏ام مى‏پذیرى؟! [امام علیه السّلام‏] فرمود: بله، خدا توبه‏ات را بپذیرد و تو را ببخشد، نام تو چیست؟  [حرّ] گفت: من حرّ بن یزید هستم! فرمود: همانگونه که مادرت تو را نامیده تو آزاده‏اى، به امید خدا در دنیا و آخرت آزاده باشى [از اسب‏] پائین بیا.
 [حرّ] گفت: سواره‏ام برایتان بهتر از پیاده‏ام مى‏باشد، ساعتى بر روى اسب با آنها مى‏جنگم و آخر کار [بالاخره‏] فرود مى‏آیم! حسین [علیه السّلام‏] فرمود: آنچه به نظرت مى‏رسد انجام بده.

خطبه حرّ بن یزید ریاحى‏

  حرّ پس از کسب اجازه از امام علیه السّلام روبروى یاران خودش [یعنى آن هزار نفرى که در لشکر عمر بن سعد تحت فرمانش بودند] رفت و گفت: آى قوم! آیا هیچ‏یک از پیشنهادهایى را که حسین به شما ارائه داده است نمى‏پذیرید؟ تا خداوند شما را از ابتلاء به جنگ و قتال با او مصون بدارد! [مردم‏] گفتند: این امیر [ما]، عمر بن سعد است با او صحبت کن.لذا سخنانى شبیه به آنچه سابقاً به عمر بن سعد و یاران تحت فرمانش گفته بود [بار دیگر] به عمر بن سعد گفت.عمر [بن سعد] گفت: من تلاش و کوشش خود را کرده‏ام، اگر راهى براى پذیرش پیشنهاد [حسین‏] مى‏یافتم مى‏داده‏ام.[حرّ] گفت: آى اهل کوفه! مرگ بر مادران شما! که [حسین‏] را دعوت کرده ولى وقتى نزدتان آمد او را تسلیم دشمن نموده‏اید! گمان مى‏کردید جانتان را فداى او خواهید کرد! ولى بعد روبرویش ایستادید تا او را بکشید! به جانش چنگ زده گلویش را گرفته، از هر سو او را احاطه کرده‏اید. نگذاشتید در سرزمین پهناور خدا به جایى برود و با اهل بیتش در أمان بماند، او همچون اسیرى در دست‏هاى شما قرار گرفته است! نه قادر است نفعى به خود برساند و نه ضررى را از خویش دور کند. او و بچه‏ها و زنان و یارانش را از [آشامیدن‏] آب فراتى که یهود و مجوس و نصرانى آن‏را مى‏نوشند و خوکها و سگهاى عراق در آن تمرغ‏ «1» مى‏کنند، منع کرده‏اید.اینک تشنگى آنها را از پاى در آورده است، بعد از محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم با ذرّیّه‏اش چه بدرفتار کرده‏اید! اگر توبه نکنید و دست از کارى که در این روز و ساعت انجام مى‏دهید برندارید، خدا به روز تشنگى سیرابتان نخواهد کرد.در این هنگام مردى از آنان به حرّ حمله برد و تیرى به سویش پرتاب کرد [و حرّ سخنانش را قطع کرد آنگاه‏] نزد حسین علیه السّلام بازگشت و جلوى آن حضرت ایستاد.

شهادت حرّ بن‏ یزید ریاحى‏

 حرّ [به میدان‏] آمد و شروع به رجز خواندن کرد مى‏گفت: من حرّ مهمان‏نوازم که‏این لشکر انبوه را با شمشیر خواهم زد. [این لشکر را] به دفاع از کسى که در سرزمین منى و خیف بوده [مى‏کوبم‏] و به آنان ضربه مى‏زنم و [در این کار] هیچ گونه ستمى به نظرم نمى‏رسد.
و همچنین [به شعر] مى‏گفت: سوگند که من تا آنان را نکشم، کشته نخواهم شد.
 [هرگز به آنان پشت نخواهم کرد] امروز زخمى از آنان به پشت من نخواهد رسید. با شمشیرم به آنان ضربه‏اى برنده خواهم زد، در حالى که نه روى خود را بر مى‏گردانم و نه خواهم ترسید. [زهیر بن قین همراه حرّ به میدان آمده بود، آن دو] جنگ سختى بپاکردند، وقتى یکى از آن دو حمله مى‏کرد و درگیرى شدت مى‏گرفت، دیگرى یورش مى‏برد و او را رهایى مى‏داد. آن دو ساعتى به همین منوال جنگیدند، بعد پیاده نظام [دشمن‏] بر حرّ بن یزید یورش بردند و حرّ کشته شد. [رحمت خدا بر او باد.]

ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ ص155و156و157و158و171و172، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۰:۱۶
عبد الحسین

به مناسبت ایام زیارتی خاص آقا امام رضا علیه السلام سبک واحد زیر تقدیم می گردد.جهت دریافت به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۲ ، ۱۰:۲۲
عبد الحسین

مسلم بن عوسجه رحمه الله علیه

 در شب عاشورا در جواب برداشتن بیعت از جانب امام حسین علیه السلام مسلم‏ بن‏ عوسجه‏ أسدى برخاست و گفت: اگر ما شما را رها کنیم در مورد اداء حق شما چه عذرى پیش خدا بیاوریم؟ قسم بخدا! اگر نیزه‏ام در سینه‏شان بشکند و با شمشیرم آن قدر آنها را بزنم که دسته شمشیر از دستم رها شود، از شما جدا نخواهم شد.اگر سلاحى با من نباشد تا با آن با آنها بجنگم پیش روى شما به سویشان سنگ پرتاب خواهم کرد تا با شما بمیرم! سعید بن عبد الله حنفى گفت: قسم بخدا، تو را رها نخواهم کرد تا خدا بداند که ما در زمان غیبت رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از شما محافظت کرده‏ایم، و الله اگر بدانم کشته مى‏شویم سپس زنده گردیده [زنده‏] زنده سوزانده مى‏شوم و سپس تکه تکه مى‏گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام مى‏شود از شما جدا نمى‏شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم، چگونه چنین نکنم در حالى که این کشته شدن بیش از یک بار نیست ولى بزرگى و کرامتى را به دنبال دارد که هرگز از بین نخواهد رفت!

شهادت مسلم‏ بن‏ عوسجة

 هنگامى که عبد الرحمن بجلى و مسلم بن عبد الله ضبّابى [از اصحاب عمرو بن حجّاج، مسلم بن عوسجه را کشتند] یاران عمرو بن حجاج فریاد زدند: مسلم بن عوسجه أسدى را کشتیم! بعد عمرو بن حجّاج و همراهانش برگشتند و گرد و غبار فرو نشست ناگاه [اصحاب حسین علیه السّلام‏] دیدند مسلم بن عوسجه بر زمین افتاده است. حسین [علیه السّلام‏] به طرف [مسلم‏] رفت او نفس‏هاى آخرش را مى‏زد، فرمود: اى مسلم بن عوسجه پروردگارت تو را رحمت کند. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»، برخى از آنان به عهد خویش وفا کرده و برخى به انتظار [شهادت‏] نشسته‏اند، و از عهد خویش دست برنداشته‏اند» حبیب بن مظاهر نزدیک [مسلم‏] آمد و گفت: از دست رفتن تو برایم سخت است‏اى مسلم، مژده باد تو را به بهشت. مسلم هم با صداى ضعیف گفت: خدا شما را به خیر بشارت بدهد.حبیب گفت: من مى‏دانم که همین الآن به شما مى‏پیوندم وگرنه دوست داشتم هر کارى را که وصیت مى‏کردى به خاطر پیوند خویشاوندى‏ و دیانتى که بین ماست برایت آنگونه که در خور شأن شماست انجام مى‏دادم.
 [مسلم‏] با دستش به حسین [علیه السّلام‏] اشاره کرد و به حبیب گفت: من شما را به او وصیت مى‏کنم تا در کنارش کشته شوى [یعنى تا پاى مرگ حسین را رها نکنى.] [حبیب‏] گفت: به پروردگار کعبه قسم این کار را انجام خواهم داد.
چیزى نگذشت که [مسلم‏] روى دستهاى [یاران حسین علیه السّلام‏] جان سپرد. [خدا رحمتش کند.] کنیز [مسلم‏] فریاد کشید: واى اى فرزند عوسجه! واى اى آقاى من!

ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ ص139,167، 1جلد، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۳:۴۷
عبد الحسین

زهیر بن قین بجلی رحمة الله علیه

پیوستن زهیر بن‏ قین‏ به امام حسین علیه السّلام‏
مردى از بنى فزارة مى‏گوید: ما با زهیر بن قین بجلى بودیم، هنگامى که از مکه حرکت کرده بودیم همراه حسین [علیه السّلام‏] راه مى‏رفتیم، [ولى از اینکه با [حسین علیه السّلام‏] در یک منزل همنشین شویم بشدت پرهیز مى‏کردیم‏] به طورى که هیچ چیزى نزدمان مبغوض‏تر از این نبود که با حسین علیه السّلام در یک منزل فرود بیاییم. از این رو وقتى حسین [علیه السّلام‏] در حرکت بود زهیر جلو مى‏افتاد، [این روند ادامه داشت‏] تا اینکه در جایى فرود آمدیم که هیچ چاره‏اى جز منزل کردن در کنار [حسین علیه السّلام‏] نداشته‏ایم، لذا حسین [علیه السّلام‏] در گوشه‏اى و ما در گوشه دیگرى منزل کردیم، هنگامى که ما بر سر سفره غذا نشسته بودیم فرستاده حسین آمد، سلام کرد و داخل شد، گفت: زهیر بن قین؛ ابى عبد الله حسین بن على مرا پى شما فرستاده، تا نزد او بیایى، [ناگاه‏] همگى هر چه در دست داشتیم به زمین انداختیم [و میخکوب شدیم‏] گویى پرنده‏اى بر سرمان نشسته بود!دلهم بنت عمرو، همسر زهیر بن قین گفت: من به [زهیر] گفتم: پسر رسول الله دنبالت مى‏فرستد تو [سرباز مى‏زنى‏] نمى‏روى! سبحان الله! برو صحبتش را بشنو بعد برگرد.زهیر بن قین نزد [حضرت‏] آمد، ولى چیزى نگذشت که با چهره‏اى بشّاش و درخشان بازگشت. و به همراهانش گفت: هر کس مى‏خواهد، دنبال من بیاید وگرنه این آخر همراهى و دیدار ما با یکدیگر است! لکن حدیثى را برایتان نقل کنم! ما در بلنجر [قفقاز] جنگ مى‏کردیم که خداوند پیروزى را نصیبمان کرد و غنایمى به دست آوردیم. سلمان باهلى گفت: آیا از پیروزى‏اى که خدا نصیبتان کرد و غنایمى که به دست آوردید شاد و خوش‏حال شدید؟گفتیم: بله، [سلمان‏] گفت: [روزى که‏] جوانان آل محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را یافتید از جنگ در رکابشان بیش از غنایمى که به دست آوردید مسرور و شادمان باشید. امّا من [زهیر]، شما را به خدا مى‏سپارم! بعد به همسرش گفت: تو را طلاق مى‏دهم نزد خانواده‏ات برو، دوست ندارم به واسطه من به شما چیزى جز خیر برسد.

ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد،ص99. مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش


سخنی زیبا از زهیر در شب عاشورا در جواب برداشتن بیعت از طرف امام حسین علیه السلام

زهیر بن‏ قین‏ گفت: و الله دوست داشتم کشته مى‏شدم، سپس دوباره زنده شده بعد کشته مى‏شدم، تا جائى که هزار بار اینچنین کشته مى‏شدم، تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان أهل بیت شما دور مى‏گردانید!
هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، 2جلد، الهادى - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق.


خطبه زهیر بن‏ قین‏ در روز عاشورا در برابر لشگر کوفه
 [آنگاه‏] زهیر بن قین بر اسبى که دمى پرمو داشت سوار شد و سر تا پا مسلح، بیرون آمد و گفت: اى مردم کوفه! شما را به عذاب خدا هشدار مى‏دهم. وظیفه مسلمان این است که خیر خواه برادر مسلمانش باشد. تا زمانى که بین ما و شما شمشیر حاکم نشود، با هم برادریم، دین واحد داشته، امت واحدى به حساب مى‏آئیم. لذا سزاوار پند و اندرز ما هستید ولى زمانى که شمشیر به میان آمد این ارتباط قطع مى‏شود، ما امّتى و شما امّتى دیگر خواهید شد.خداوند ما و شما را بوسیله فرزندان پیامبرش محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آزموده است، تا ببیند ما و شما با آنان چگونه معامله مى‏کنیم، ما شما را به یارى آنها و جدایى از این طغیانگر [عبید الله بن زیاد] دعوت مى‏کنیم، شما از آن دو [عبید الله و پدرش زیاد] در تمام دوران سلطنتشان غیر از بدى ندیده‏اید [آنها] چشم‏هایتان را [از کاسه‏] بیرون مى‏آوردند، دستها و پاهایتان را مى‏بریدند، شما را شکنجه مى‏کردند و بر تنه درخت خرما مى‏آویختند، بزرگواران و قاریان قرآنتان مثل حجر بن عدى و یارانش، هانى بن عروة و امثالش را مى‏کشند.در این هنگام [سپاهیان دشمن‏] وى را دشنام دادند و از عبید الله بن زیاد شپاسگزارى کرده و برایش دعا نمودند، گفتند: بخدا قسم تا زمانى که دوست تو و همراهانش را به قتل نرسانیم یا وى را با یارانش در حال تسلیم نزد عبید الله نبریم دست بر نخواهیم داشت! [زهیر] گفت: بندگان خدا! فرزند فاطمه رضوان الله علیها به دوست داشتن و کمک سزاوارتر از پسر سمیّه است، «1» اگر یارانشان نمى‏کنید پناه بر خدا از اینکه آنهارا به قتل برسانید، این مرد [حسین علیه السّلام‏] را با پسر عمویش یزید بن معاویه آزاد بگذارید، [در کار او و یزید دخالت نکنید] قسم بجانم اگر حسین را هم به قتل نرسانید، یزید از شما راضى خواهد شد، و به همین اندازه که از او اطاعت کردید [و دست از یارى حسین بر داشتید و خود را براى جنگ با حسین آماده کرده ‏اید] اکتفا خواهد نمود. [در این هنگام‏] شمر بن ذى الجوشن به طرف زهیر تیرى انداخت و گفت: ساکت باش، خدا صدایت را خفه کند. با کثرت کلامت ما را خسته کرده ‏اى.زهیر [در پاسخش‏] گفت: اى پسر کسى که بر پاشنه‏هاى پایش ادرار مى‏کرد! من با تو سخن نمى‏گویم. [بى‏تردید] تو یک حیوانى! بخدا قسم گمان نمى‏کنم دو آیه از کتاب خدا را بدرستى بدانى! عذاب سخت و خوارى و خفت روز قیامت بر تو بشارت باد! شمر گفت: خداوند تو و رفیقت [منظور حسین علیه السّلام‏] را همین الآن به قتل خواهد رساند! [زهیر] گفت: آیا مرا از مرگ مى‏ترسانى! و الله مردن در کنار او [حسین علیه السّلام‏] نزد من از [حیات‏] جاودانه در کنار شما محبوب‏تر است.
آنگاه [زهیر] رو به مردم کرد و با صداى بلند گفت: بندگان خدا! این [مرد] بد اخلاق و تندخو و امثالش شما را در دینتان فریب ندهند، و الله شفاعت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلم شامل حال آنها که خون فرزندان و خاندان پیامبر را ریخته‏اند و کسانى را که به این خاندان یارى رسانده و از حریم آنها دفاع کردند را کشته‏اند، نخواهد شد.[در این هنگام‏] مردى [زهیر] را صدا زد و گفت: أبا عبد الله به شما مى‏گوید: بیا، قسم بجانم همانگونه که مؤمن آل فرعون قوم خویش را نصیحت کرده و به خوبى از آنان دعوت نمود، شما [هم‏] آنها را نصیحت کرده و بخوبى از آنان دعوت نموده‏اى، اگر نصیحت و ابلاغ، نفعى برساند!

ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد، ص153.مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش.



رفتن به میدان و شهادت

 
 زهیر بن‏ قین‏ براى کارزار قیام نمود و رجزى را خواند که مطلع آن این است:
1- انا زهیر و انا بن القین‏         اذ ودکم بالسیف عن حسین‏     

 1- یعنى من زهیرم که پر قین میباشم و شما را بوسیله شمشیر از امام حسین دور میکنم 2- حقا که حسین یکى از دو سبط امت و از عترت نیکو و با تقوا و شایسته است 3- این رسول خدا است بدون دروغ. من شما را با شمشیر میزنم و هیچ عیبى نمى‏بینم. اى کاش جان من دو قسمت شده بود. محمّد بن ابو طالب میگوید:
زهیر قتال کرد تا تعداد یک صد و بیست نفر از دشمنان را کشت. سپس کثیر بن عبد اللَّه شعبى و مهاجر بن اوس تمیمى بر او حمله کردند و شهیدش نمودند. امام حسین فرمود: زهیر از پاى در آمد! زهیر از رحمت خدا دور مباد! خدا قاتل تو را لعنت کند. خدا آن افرادى را که بصورت بوزینه و خوک در آمد لعنت کند.چ

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - نجفی، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)،ص41.1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: سوم، 1364 ش.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۳:۵۴
عبد الحسین

عمرو بن جنادة رحمة الله علیه

بعد از هلال بن نافع جوانى براى جهاد در راه خدا خروج کرد که پدرش در میدان کارزار شهید شده بود و مادرش همراهش بود. مادرش به وى گفت: اى پسرک عزیزم! برخیز و در جلو روى پسر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله جهاد کن! هنگامى که قیام کرد امام حسین علیه السلام فرمود: این جوانى است که پدرش کشته شده، شاید مادرش راضى نباشد او خروج کند. آن جوان گفت: مادرم این دستور را بمن داده است آن جوان رجزى خواند که مطلع آن این است:
 
1- امیرى حسین و نعم الامیر   سرور فؤاد البشیر النذیر 

 1- یعنى امیر من امام حسین است که خوب امیرى میباشد حسین سرور قلب پیغمبر خدا است که بشارت دهنده به بهشت و ترساننده از جهنم است 2- على و فاطمه پدر و مادر امام حسینند. آیا نظیر حسین کسى را دارید 3- حسین داراى طلعتى است مثل آفتاب درخشان و داراى پیشانى است نظیر ماه منیر.
سپس بقدرى جهاد کرد تا شهید شد و سرش را بریدند و بسوى لشکر امام حسین علیه السلام انداختند مادرش سر او را برداشت و گفت: اى پسر عزیزم احسنت! اى سرور قلب من! اى نور چشم من! آنگاه آن سر را بطرف لشکر ابن سعد انداخت. آن سر به مردى اصابت کرد و او را کشت. آن زن عمود خیمه وى را بر گرفت و در حالى به لشکر دشمن حمله کرد که این رجز را میخواند:
 
1- انا عجوز سیدى ضعیفة   خاویة بالیة نحیفة   
2- اضربکم بضربة عنیفة   دون بنى فاطمة الشریفة 

 1- یعنى اى آقاى من! من پیرزنى ضعیف و خمیده و پوسیده و نحیف میباشم 2- من شما را بوسیله ضربتى سخت براى یارى کردن فرزندان فاطمه شریفه میزنم. در کتاب: مناقب مینویسد: بعد از آن جوان جنادة بن حارث انصارى براى مبارزه خروج نمود و این رجز را میخواند:
 
1- انا جناد و انا بن الحارث‏   لست بخوار و لا بناکث‏   
2- عن بیعتى حتى یرثنى وارث‏   الیوم شلوى فی الصعید ماکث‏ 

زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 45
1- یعنى من جناده‏ام. من پسر حارث هستم. من سست و خائف و پیمان شکن نیستم 2- من از بیعت خود دست بر نمى‏دارم تا شهید شوم و وارثى از من ارث ببرد.
امروز کالبد و جنازه من روى زمین خواهد بود. سپس همچنان جهاد نمود تا شهید شد- رحمت اللَّه علیه. پس از جناده فرزندش عمرو براى مبارزه قیام کرد و رجزى را خواند که مطلع آن این است:
 
اضق الخناق من ابن هند و ارمه‏   من عامه بفوارس الانصار 

 1- یعنى غضب و کار را بر پسر هند یعنى یزید سخت و او را در همین سال بوسیله سواران انصار تیر باران کن 2- و بواسطه مهاجرینى که نیزه‏هاى خود را در میان گرد و غبار بوسیله خون کفار خضاب و رنگین نمودند 3- آن نیزه‏ها در عهد حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله خضاب شدند. ولى امروز از خون تبه‏کاران خضاب خواهند شد. 4- امروز آن نیزه‏ها از خون اراذل که قرآن را براى نصرت اشرار پشت سر انداختند خضاب میشوند 5- در جنگ بدر با شمشیرهاى برنده و نیزه‏هاى مرگ بار براى خونخواهى آمده بودند. 6- بخدا که پروردگار من است من دائما بوسیله شمشیر تیز و مرگ آور ضربت بمردم فاسق میزنم 7- این فداکارى بر من که از قبیله ازد هستم در هر روزى که زد و خورد در کار باشد واجب و لازم است. پس از عمرو- بن‏ جناده‏ عبد الرحمن بن عروه براى جهاد قیام کرد و رجزى خواند که مطلع آن این است:
 
1- قد علمت حقا بنو غفار   و خندف بعد بنى نزار 

 1- یعنى حقا که قبیله غفار و قبیله خندف و بنى نزار میدانند 2- که من حتما گروه نابکاران را بوسیله هر شمشیر بران و مرگ بارى خواهم زد 3- اى گروه! بوسیله شمشیر تیز و نیزه مرگ آور از فرزندان افراد خوب دفاع کنید! سپس بقدرى جهاد کرد تا شهید شد. رحمت خدا بر او باد!
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - نجفی، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)ص44، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: سوم، 1364 ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۸:۱۰
عبد الحسین

روایت شده: هنگامى که امام حسین علیه السّلام در مکّه تصمیم خروج از مکّه به سوى عراق گرفت، برخاست و این خطبه را براى حاضران خواند:

یا عباس علیه السلام
 
الحمد للَّه و ما شاء اللَّه و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه و صلّى اللَّه على رسوله و سلّم، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلّادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى: اشتیاق یعقوب الى‏یوسف، و خیّر لى مصرع انا لاقیه، کأنّی باوصالى تقطّعها عسلان الفلوات، بین النّواویس و کربلاء فیملأن منّى اکراشا جوفا و اجربة سغبا، لا محیص عن یوم خطّ بالقلم، رضا اللَّه رضانا اهل البیت، نصبر على بلائه، و یوفّینا اجر الصّابرین، لن تشذّ عن رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم لحمته و هىمجموعة له فی حظیرة القدس، تقرّ بهم عینه، و ینجز بهم وعده، من‏ کان‏ باذلا فینا مهجته، و موطّنا على لقاء اللَّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحل مصبحا ان شاء اللَّه تعالى‏....
حمد و سپاس از آن خدا است و آنچه خدا خواهد، همان است، حول و نیرویى جز در اتکاء به ذات پاک خدا نیست، و درود و سلام خدا بر رسولش محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، خطر مرگ چون اثر گلوبند بر گردن دختران جوان، گریبانگیر فرزندان آدم است، و علاقه و اشتیاق من به ملاقات گذشتگانم همچون اشتیاق یعقوب به یوسف، بسیار است و در محل معیّنى که برایم انتخاب گشته (یعنى کربلا) به آن خواهم رسید، گویا مى‏نگرم گرگهاى بیابان در زمینى بین نواویس‏ «1» و کربلا اعضاى بدنم را پاره پاره کرده، تا شکمهاى گرسنه خود را از من سیر کنند، و انبانهاى خالى خود را پر نمایند.آرى از روزى که مقدّر شده نمى‏توان فرار کرد، رضایت خداى متعال، رضاى ما اهل بیت است، بر بلاى او صبر مى‏کنیم و او پاداش صابران را به ما مى‏دهد، پاره تن رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم از او دور نمى‏شود و در بهشت به او مى‏پیوندد و باعث روشنى چشم او و انجام شدن وعده‏اش مى‏شود، هر کس آماده فداکارى و جانبازى در راه ما است و خویشتن را آماده مرگ نموده با ما کوچ کند، که من به خواست خداوند متعال، صبح کوچ مى‏کنم.
 [این خطبه به روشنى بیانگر آگاهى امام علیه السّلام به شهادت و آمادگى آن حضرت براى هر گونه جانبازى در راه خدا است.]
ابن طاووس، على بن موسى - محمدى اشتهاردى، محمد، غم نامه کربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف، 1جلد،ص86؛نشر مطهر - تهران، چاپ: اول، 1377ش.غم نامه کربلا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۴۵
عبد الحسین

جهت مشاهده به ادامه ی مطلب مراجعه نمایید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۳۹
عبد الحسین

با عرض سلام و تبریک به مناسبت ولاذت حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناء دو سرود زیبا تقدیم عزیزان می گردد.برای دریافت به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید.

با تشکر از استاد عزیز حاج امیررضا اسدی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۲۷
عبد الحسین

شمیم سیب تنت این چنین معما شد                     که رمز و راز گلاب از غم تو پیدا شد

گمان کنم که برای مهار خونریزی ست                     چو پای نحس عدو بر دهان تو واشد

سید جلال میرعسگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۲۶
عبد الحسین
<!--Traffic Exchange persianrank.ir --> <iframe src="http://persianrank.ir/srank.php?usrid=94837" width=0 height=0 style="hidden" frameborder=0 marginheight=0 marginwidth=0 scrolling=no ></iframe> <!--Traffic Exchange persianrank.ir -->